سینما 11

وبلاگ دانشجویان فیلمسازی واحد 11

سینما 11

وبلاگ دانشجویان فیلمسازی واحد 11

تقابل خیر و شر در جدالی پایان ناپذیر

به نام پروردگار مهربان


دل نوشته ایی از:  امیدگنج بخش

"تقابل خیر و شر در جدالی پایان ناپذیر"

 

 


تقابل خیر و شر در جدالی پایان ناپذیر

 

تقابل میان دنیای خیر و شر، قدمتی به بلندای پیدایش هستی و شکل گیری خلقت در بدو آفرینش دارد.  شیطان با عدم فرمان پذیری از خالق خود، گام در راه جدالی پایان ناپذیر با اشرف مخلوقات گذاشته و      دشمن قسم خورده "آدم" می شود که تمامی کتب آسمانی و متون دینی نیز بر این رویارویی همیشگی       صحه می گذارند.

 

از دیرباز، زمانی که انسان اولیه تصمیم به یکجا نشینی و زندگی گروهی با هم نوعانش می گیرد، تلاش او در جهت بهبود معیشت، رشد و پیشرفت خود، خانواده و بستگانش، در معرض هجوم مخاطرات طبیعی مانند سیل، طوفان، صاعقه، زلزله و یا در معرض، تعرض متجاوزینی غارتگر و چپاولگر بوده است.

 

در صحنه ی ادبیات، که جایگاهی ژرف برای بروز عواطف، احساسات، هیجانات و آلام و آرزوهای بشر محسوب       می شود، شاعران در اشعار منظوم و نویسندگان در آثار منثور، همواره کوشیده اند با خلق اثر هنری نمایانگر باورها، اعتقادات، عادات و فرهنگ خود و جامعه ی پیرامونشان به صورت آینه ای تمام نما از جریان زندگی باشند.

 

در ادبیات داستانی و نمایشی برای شکل گیری هر چه بهتر حوادث و اتفاقات و باور پذیری رویدادها و همچنین همزاد پنداری مخاطب با اثر و همراهی تنگاتنگ با مفاهیم و موضوعات مطرح شده، تقابل میان شخصیت (پرسوناژ کاراکتر) خوب و بد قصه جزیی جدایی ناپذیر و لاینفک از بدنه ی شکل گیرنده داستان می باشد.

در بافت داستان، نقش ها به دو شکل قابل تقسیم می باشند: 1) تیپ 2) شخصیت

و همچنین در تقسیم بندی دیگر: 1) شخصیت های اصلی 2) شخصیت های فرعی، شکل دهنده نقش های داستان هستند

از متون کهن به جا مانده در حوزه ادبیات علی الخصوص در حوزه ادبیات حماسی و داستانی، شخصیت اصلی قطب مثبت، پیش برنده قصه و قهرمان (پروتاگونیست یا هیرو) و شخصیت اصلی قطب منفی و ستیزه جوی قصه، ضد قهرمان (آنتاگونیست یا آنتی هیرو) نامیده می شده است.

در سینمای کلاسیک هالیوود، تضاد میان شخصیت قهرمان قصه به عنوان مظهر و نماینده همه خوبی ها و شخصیت ضد قهرمان به عنوان مظهر و نماینده همه بدی ها به صورت عنصری مشخص و بارز در فیلم خودنمایی می کرد به طوری که این الگو به شکل کلیشه و تکرار در اغلب فیلم های آن دوره تا اواخر دهه 40 نمود داشت.

قهرمان غالباً مردی خوش سیما، قوی هیکل، مبادی آداب، طرفدار اصول اخلاقی، تنها و شجاع در مقابل ضد قهرمان بد هیبت، خبیث و بد ذات که چندین نوچه و گماشته نیز داشت می ایستاد و روابط پرتنش آنها باعث کنش و واکنش های متعدد و متقابلی علیه یکدیگر را سبب می گشت که توالی آن رویدادها بر جذابیت داستان می افزود و همراهی مخاطب را با قهرمانی که در سرانجام قصه، بر همه پلیدی ها فائق گشته و ضد قهرمان را از صحنه خارج کرده، میسر می ساخت.

مخاطبی که تمامی آمال و آرزوهای خود را در قالب قهرمان نقش بسته روی پرده نقره ای می دید که توانمندی آن قهرمان رویاپردازی شده ی دور از دسترس، اندکی از درد و رنج و آلام تماشاگر مسخ شده را می کاست.

 

با پایان جنگ جهانی دوم و تغییر نگرش و باور هستی شناسانه مردم به مسائل پیرامونشان، دیگر فرمول قهرمان سازی کاذب هالیوودی جواب نمی داد و کم کم در ژانرهای مختلف فیلم سازی، تماشاگر شکل دیگری از شخصیت پردازی نقش ها را شاهد بود.

 

این بار، نه قهرمان کاملاً سفید و نه بدمن کاملاً سیاه، بلکه یک ضد قهرمان با تعریف جدید به رنگ خاکستری به شکلی کنش مند، تماشاگر را با خود همراه می نمود. این ضد قهرمان باز تعریف شده که چهره یی معمولی و نه زیبا اما جذاب داشت چندان مبادی آداب نبوده و برای دست یابی به هدف و خواسته مشخص خود، ابایی از دست زدن به هرکاری حتی غیراخلاقی و خلاف عرف و قانون نداشت.

 

 

در فیلم کازابلانکا، ساخته مایکل کورتیز، هامفری بوگارت، در نقش ریک بلین، در مواجهه یی عاشقانه با زنی متاهل با بازی اینگرید برگمن، حس همراهی مخاطب را بر می انگیزد. در فیلم بانی و کلاید ساخته آرتور پن، دختر و پسری عصیان زده که نقش آن ها را، وارن بیتی و فی داناوی بازی می کنند، به هنگام تخریب شهر و غارت بانک ها موجی از خوشحالی را در مخاطب غالباً جوان ایجاد می کنند. در فیلم هری کثیف ساخته دان سیگال، کلینت ایستوود افسر پلیس، با خشونت هر چه تمام تر قانون شکنانه به اجرای قانون مورد تایید خودش می پردازد. در فیلم پاپیون ساخته فرانکلین جی شافنر، با بازی استیو مک کوئین، شخصیت پاپیون علیرغم تایید دادگاه مبنی بر مجرم بودن، حبس و تبعید در جزیره ای دور افتاده، و زندگی در شرایطی بسیار سخت، تمامی فرارهایش از چنگال قانون و زندان برای رسیدن به آزادی، مورد ستایش مخاطب قرار می گیرد. در فیلم این گروه خشن ساخته سام پکین پا، با حضور ویلیام هولدن در نقش پایک بیشاپ، دار و دسته ای وحشی بعد از سال ها سابقه شرارت که حالا به پایان خط رسیده اند در مسلخی خونین راه خود خواسته ای را انتخاب       می کنند تا در نبرد با ارتش ژنرال ماپاچه ی مکزیکی به رستگاری ابدی برسند و تماشاگر را مسحور اراده خویش می نمایند. در فیلم پدر خوانده ساخته فرانسیس فورد کاپولا، آل پاچینو در هیبت پدر خوانده یی تازه به قدرت رسیده، در باند مافیایی نیویورک، از کشتار و حتی قتل شوهر خواهرش و تنی چند از اعضای با سابقه خانواده دون کورلئونه ابایی ندارد تا قدرت خود را تثبیت نماید. تماشاگر از این شکوه در جلوس و به قدرت رسیدن مایکل کورلئونه بر صندلی ریاست مافیا لذت می برد. تماشاگر فیلم این فرار مرگبار(گریز)، ساخته سام پکین پا، مشتاقانه قانون شکنی استیو مک کوئین را پیگیری نموده و خواستار برتری او بر گروه خلافکار و پلیس های تعقیب کننده او می باشد تا هر چه راحت تر به سراغ زن مورد علاقه اش (الی مک گرا) رفته تا زندگی تازه یی را با او بسازد. در فیلم راننده تاکسی ساخته مارتین اسکورسیزی، با بازی رابرت دنیرو، مخاطب خشونت ورزی تراویس بیکل را در مقابل نامزد انتخابات و همچنین سوداگران مواد مخدر و فحشا، طلب می کند. در فیلم صورت زخمی ساخته برایان دی پالما، با بازی آل پاچینو، تمامی بد دهنی و رفتارهای جنون آمیز تونی مونتانا، شعف مخاطب را سبب می شود و پایان اندوه بارش را در سراشیبی سقوط برنمی تابد.

در فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید، ساخته جورج روی هیل با بازی پل نیومن و رابرت ردفورد، تماشاگر از قانون شکنی و رفتار پرخاشگرانه ی دو شخصیت اصلی، به وجد آمده و فرار متداوم آنها را به سر منزلی نا معلوم، دنبال می کند.

این فیلم ها نمونه هایی کوچک از آثار پرشمار و در عین حال پرمخاطب سینمای هالیوود بعد از جنگ جهانی دوم می باشند که شکل و شمایل تازه ایی از شخصیت اصلی به عنوان ضد قهرمان دوست داشتنی و محبوب مخاطب ارائه می دهند.

در این دوران، هم بازیگران این نقش ها و هم مخاطب به این ساختار شکنی روی خوش نشان داده و این سرنوشت محتوم و در عین حال محکوم به فنا را بی کم و کاست مورد پذیرش قرار می دهند. گویی در این سیر تاریخی داستان وار، شخصیت های اصلی قصه از آن شکل دور و دست نیافتنی - در شکل خوب و بدش - بسیار به تماشاگر امروز نزدیک شده و کاملاً قابل دسترس و ملموس می باشند.

خواسته های این ضد قهرمان دنیای مدرن، با روزمرگی مخاطب امروزی قرابت بیشتری دارد و درونیات فطری و اعمال و گفتار او را بهتر بازتاب می دهد. بسیار سرخورده، عصبی، خسته، بی حوصله و گرفتار مصائب دنیای جدید می باشد.

حتی رویکرد "پروپاگاندا" گونه استودیوهای هالیوودی در خصوص ساخت ابر قهرمان هایی مانند سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن، ایرون من و ... آن تاثیرگذاری دائمی بر روح و روان مخاطب را نداشته و بیشتر شبیه یک مسکن زودگذر می باشند و ذات تماشاگر با آن گونه از پرداخت ضد قهرمان عاصی قرابت بیشتری برقرار       می کند.

 

تاثیر این گونه داستان پردازی و شخصیت محوری نو، در کلیت سینمای جهان و حتی سینمای ایران نیز قابل بررسی می باشد.

هنگام پیوند موج نو سینمای ایران در اواخر دهه 40 با مخاطب به روز شده، در جامعه یی در حال گذار به مدرنیته، دیگر آن شمایل فردین وار با چهره ای زیبا و دوست داشتنی، هیکل مردانه و کاملاً اخلاق مدار و طرفدار تمامی هنجارهای اجتماعی و قانونمداری هر چند به شکل سطحی - نزد مخاطب اقبال نداشته و همان فیلم ها با فرمول ذکر شده با افت روزافزون تماشاگر مواجه می شوند. در حالی که فیلم های موج نو با پردازش کارگردانان صاحب تفکر و اندیشه خلاقه، کاراکتری نو به عنوان ضد قهرمان به مخاطب ارائه می دهند که بسیار محبوب و دلنشین او قرار می گیرد.

 

این موج با فیلم قیصر، ساخته مسعود کیمیایی و بازی بهروز وثوقی با نگاه عدالت خواهی اجتماعی و پیش برد انگیزه و حفظ انتقام شخصی با رویکردی سنتی و مطابق عرف جامعه ی خویش، بسیار محبوب و سردمدار طلوع ضدقهرمان عاصی اما محبوب می باشد.

نمونه هایی همچون رضا موتوری، گوزن ها و خاک از ساخته های مسعود کیمیایی، همچنین طوقی ساخته علی حاتمی، تنگنا و تنگسیرساخته امیر نادری، صادق کرده ساخته ناصر تقوایی، دشنه و کندو ساخته فریدون گله، صبح روز چهارم ساخته کامران شیردل، فیلم های شاخص آن دوران با شخصیت ضد قهرمان محبوب به حساب می آیند.

همزاد پنداری مخاطب با این قبیل نقش ها در هیبت ضد قهرمان، آن را با همه سرگشتگی و قانون گریزی و سرنوشت محکوم به شکست، دوست داشتنی نموده و همراهی او را برمی انگیزد.

 

 

 

اردیبهشت 1395

دل نوشته ایی از:

امیدگنج بخش

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد